بچه های حاضرجواب...

دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد. معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد زیرا با وجودى پستاندارعظیم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسیار کوچکى دارد. دختر کوچک پرسید: پس چطورحضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟ معلم که عصبانى شده بود تکرارکرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. این ازنظر فیزیکى غیرممکن است. دخترکوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت یونس مى‌پرسم. معلم گفت: اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چى؟ دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسید .   

     

                  

*****************************************

یک روز یک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مى‌کرد نگاه مى‌کرد. 

ناگهان متوجه چند تار موى سفید در بین موهاى مادرش شد. 

از مادرش پرسید: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفیده؟

مادرش گفت: هر وقت تو یک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوی، یکى از موهایم سفید مى‌شود.

دخترکوچولوکمى فکرکرد وگفت: حالا فهمیدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفید شده! 

************************************

عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچه‌هاى کلاس عکس یادگارى بگیرد. معلم هم داشت همه بچه‌ها را تشویق می‌کرد که دورهم جمع شوند. 

معلم گفت: ببینید چقدر قشنگه که سال‌ها بعد وقتى همه‌تون بزرگ شدید به این عکس نگاه کنید و بگوئید: این احمده، الان دکتره. یا اون مهرداده، الان وکیله. 

یکى از بچه‌ها از ته کلاس گفت: این هم آقا معلمه، الان مرده.

***********************************************

معلم داشت جریان خون در بدن را به بچه‌ها درس مى‌داد. براى این که موضوع براى بچه‌ها روشن‌تر شود گفت

بچه‌ها! اگر من روى سرم بایستم، همان طور که مى‌دانید خون در سرم جمع مى‌شود و صورتم قرمز مى‌شود . 

بچه‌ها گفتند: بله 

معلم ادامه داد: پس چرا الان که ایستاده‌ام خون در پاهایم جمع نمى‌شود؟ 

یکى از بچه‌ها گفت: براى این که پاهاتون خالى نیست . 

***********************************************

بچه‌ها در ناهارخورى مدرسه به صف ایستاده بودند. سرمیزیک سبد سیب بود که روى آن نوشته بود: فقط یکى بردارید. خدا ناظر شماست . 

در انتهاى میز یک سبد شیرینى و شکلات بود. یکى از بچه‌ها رویش نوشت: هر چند تا مى‌خواهید بردارید! خدا 

 مواظب سیب‌هاست

نظرات 4 + ارسال نظر
عاشقانه های مردزمینی چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:17 http://www.parseh2.blogsky.com

آره ...جالب بود....

سلام

ناهید چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:22 http://nz54.blogfa.com

سلام.پریا جان.
مطلبت خیلی زیبا بود.
چهقدر دنیای بچه ها زیباست.
هماره بهاری باشی،عزیزم.

علی سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:32 http://ww2.blogsky.com

salam
vebloge khaili khoshgeli dari
va matalebetam khaili khob
pirooz bashi

akn.blogfa.com

ساسان پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:20 http://omidrezasasanfar.blogsky.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد